Johann Sebastian bach
یوهان سباستین باخ
آهنگساز دوره ی باروک
کسی که دانش موسیقیایی، نبوغ و نقش وی برای موسیقی مشابه با "شکسپیر" برای ادبیات و "نیوتون" برای فیزیک انگاشته می شود.
یوهان سباستین باخ :
شاید در تاریخ موسیقی كمتر كسی را بتوان یافت كه از نظر اهمیت و تأثیرگذاری، هم سنگ و هم شأن یوهان سباستیان باخ باشد.
او در عین حال، یكی از پركارترین موسیقی دانان تاریخ موسیقی نیز هست كه بیش از 1100 اثر در فرمهای گوناگون موسیقی از او بر جای مانده است
سوای اینها، باخ آثار دیگری نیز خلق كرده، كه به دلایل مختلف از بین رفته اند.
او بیش از 200 كانتات( فرمی از موسیقی آوازی و اركستری)
آثار متعددی برای سازهای مختلف چون ویلن، ویلنسل، كلاوسن، ارگ و سازهای دیگر خلق كرده و كارهای اركستری او نیز شاهكارهای بی بدیل تاریخ موسیقی هستند.
باخ را به عبارتی بنیانگذار موسیقی علمی می دانند و نظم ریاضی پیچیده ای كه بر آثار او حاكم است و پیچیدگیهای تكنیكی آثار او، به موسیقی اش جنبه ای منحصر به فرد می بخشند.
او استاد هارمونی و كنترپوان است و فرمهای موسیقی زمان خود را نیز تكاملی نو می بخشد.
استادان بزرگ موسیقی پس از او، چون موتزارت، هایدن و بتهوون از او عمیقأ تأثیر گرفته اند و هر آهنگساز جدی ، ناگزیر از شناخت عمیق موسیقی وی است. بتهوون در مورد او می گوید كه: باخ اقیانوسی است كه گنجایش هر میزان موسیقی را كه بتوان تصور كرد، دارد
VOYGER
وویگر، فضاپیمایی که فضای لاینتاهی را سالها با هدف کشف ناشناخته ها و احیانا رو به رو شدن با نمایندگان تمدنی هوشمند در سیارات دیگر می پیماید، لوحی طلایی با خود حمل می كند كه مهمترین ویژگیهای سیارۀ زمین وتمدن انسانی را در خود دارد، و دو قطعه از باخ به عنوان
نمونه هایی از نبوغ بشر در عالم موسیقی جزو محتویات آن است.
در مورد ویژگی های موسیقی باخ بسیار میتوان گفت اما در این گفتار می خواهیم در مورد
آثار دینی باخ و اهمیت آن كمی سخن بگوییم. باخ در سال 1685 در شهر آیخ آلمان چشم به جهان گشود و پس از 65 سال زندگی پربار، در سال 1750 در لایپزیگ چشم از جهان فرو بست.
او شخصی عمیقاً دیندار بود و هدف زندگی خود را آفرینش موسیقی برای جلال خدا می دانست. در نتیجه، بخش اعظم آثار او، آثار مذهبی بوده و حتی دیگر آثار او كه صرفاً آثار اركستری و سازی هستند، عمیقاً رنگ و بوی مذهبی دارند و فضای خاصی بر آنها حاكم است.
باخ در سنت كلیسایی لوتری رشد و نمو كرد و نگرش او به موسیقی كلیسایی، عمیقاً ملهم از سنن كلیسای لوتری بود.
در كل در تفكر لوتر، موسیقی اهمیت و جایگاه خاصی داشت. لوتر خود سازِ فلوت مینواخت و سرود می سرود و علاقۀ زیادی به موسیقی داشت.
برخلاف كالوین كه دیدگاه چندان مثبتی نسبت به موسیقی نداشت، لوتر موسیقی را ابزار مهمی در برانگیختن احساسات انسان میدانست و بر این باور بود كه انسانها باید احساسات خود را در قالب موسیقی بیان كنند. همان گونه كه لوتر با ترجمۀ عهدجدید به زبان آلمانی گام مهمی در دسترسی پذیرساختن كلام خدا برای تودۀ مردم برداشت و بدین سان راه را برای همه گیر شدن جنبش پروتستان هموارتر ساخت، در عین حال، او
استفاده از زبان آلمانی را در پرستش كلیسایی تشویق می كرد و خصوصاً تأكید داشت كه مردمِ عادی با خواندن سرودهای به زبان مادری
خودشان بیشتر در حیات كلیسایی درگیر می شوند و از ناظرانِ منفعلِ مراسم، به شركت كنندگان فعال در آن تبدیل می گردند. این نگرش لوتر در مورد موسیقی كلیسایی به تدریج به سنتی زنده در كلیسای لوتری تبدیل شد. باخ در چنین سنت كلیسایی ای بالیده بود، اما او بود كه موسیقی
كلیسایی را به اوج و پختگی رساند و نبوغ موسیقایی خود را در راه اعتلای این هدف قرار داد. به عبارتی باخ را میتوان به كمال رساننده و اعتلابخش موسیقی كلیسایی پروتستان دانست. نكتۀ مهمی كه در موسیقی باخ وجود دارد این است كه او بر اساس درك لوتری خود از اهمیت
احساسات در زندگی و از سوی دیگرنقش موسیقی در برانگیختن این احساسات، تمام تلاش خود را می كند تا با موسیقی خود
متعالی ترین عواطف بشری را نسبت به خدا در انسان برانگیزد. موسیقی یكی از انتزاعی ترین هنرهاست و در وهلۀ اول با احساسات انسان سر و كار دارد، و باخ هنر استفاده از این ابزار را در پدید آوردن فضاهایی كه بیشترین تأثیر را در انسان پدید آورد، می داند و از همۀ فرمهای
موسیقی استفاده می كند تا این هدف را محقق سازد.
باخ كانتاتهای بسیاری برای مراسم كلیسایی و مناسبتهای مختلف تصنیف کرد. در زمان باخ، در برخی كلیساهای لوتری،
كانتاتی در ارتباط با یك موضوع و با توجه به مناسبتهای زمانی، مانند كریسمس یا عید قیام، تصنیف شده و پیش از موعظه در كلیسا به اجرا درمی آمد، كه باخ چند صد كانتات بدین سیاق تصنیف کرد كه 200 نمونه از آنها باقیست.
باخ همچنین دو پاسیون نیز خلق نمود. پاسیون(passion) فرمی موسیقایی است كه به رنجها و مصائب و مصلوب شدن مسیح می پردازد، و دو پاسیون یوحنا و متای باخ شاهكارهایی فراموش نشدنی در بیان مصائب مسیح محسوب می شوند.
نكته ای كه در اینجا در مورد كانتاتها و پاسیونهای باخ می خواهیم مطرح كنیم، درك باخ از حقایق عمیقی است كه در این آثار سعی در بیان موسیقایی شان دارد.
برای مثال، پاسیون یوحنا این گونه آغاز می شود: ابتدا سازهای زهی نغمه ای
غمناک می نوازند كه اضطراب و آشفتگی در آن موج میزند و به شكلی انسانیت مسیح و رنجی را كه باید با آن روبه رو شود، به روایت میكشند، و سپس در فضایی مواج و معلق، فلوتها به شكلی سوك به صدا درمی آیند كه به نوعی آغاز رنجهای مسیح بر صلیب هستند.
الیوت گاردنر از شارحان برجستۀ باخ، آوای این فلوتها را به فرو رفتن میخ در بدن انسان تشبیه می كند، و ناگهان در این فضای حزن انگیز، گروه كركلمات شكوهمند و تكان دهنده ای را می سراید كه اعلان الوهیت و ظفرمندی عیسی بر مرگ وجهان است. تضاد آشكاری كه بین شروع حزن
انگیز این اثر و ترنم پرشكوه گروه سرایندگان وجود دارد در واقع بیان حقیقت انسانیت و الوهیت مسیح است كه یكجا و در كنار هم دیده میشوند و از نظر موسیقایی، تركیب زیبا و تأثربرانگیزی پدید می آورند. این تركیبِ متضاد ولی به شدت گوش نواز، در سرتاسر این اثر دیده می شود. رنج
و درد مسیح نیز در این اثر با بیان موسیقایی عمیقی علو و اعتلا می یابد و جنبۀ الهی پیدا می كند. در واقع در اكثر آثار باخ شاهد بیان موسیقایی
حقایق و الهیاتی هستیم ولی به گونه ای كه لذت زیبایی شناختی عمیقی نیز در شنونده پدید می آید.
در پاسیون یوحنا همچنین تضادی كه بین ایمان و بی ایمانی، و نور وظلمت در انجیل یوحنا وجود دارد، به زیبایی در قالب موسیقی به نمایش درمی آید.
در پاسیون متی نیز در فرازی كه به توبه و پشیمانی پطرس پس از انكار مسیح می پردازد، مفهوم گناه بشر و خودآگاهی عمیق از این موضوع، و آشكار شدن معنای فیض الهی كه برای بشرِ عاجز و اسیر گناه كه چاره ای جز فیض عظیم الهی برای او نیست، همه و همه در لحظاتی كوتاه در قالب موسیقایی تأثیرگذاری رخ می نمایند. تك نوازی ویلن در این قطعه، با چنان عمق و حدتی احساس پشیمانی و حزن را بیان می كند كه با هیچ كلام انسانی قابل بیان نیست و سپس پطرس با اشك از خدا طلب بخشش می كند، ولی جز اشكهایش چیزدیگری ندارد كه او را لایق بخشش الهی سازد، و برای او چیزی جز امید بستن به فیض الهی نمی ماند.
یكی دیگر از خصوصیات جالبِ این دو پاسیون، حضور جمع هم سرایان است كه شاهدان رخدادهایی هستند كه برای مسیح اتفاق می افتد و در مورد هر رخداد تفسیر خود را از آن بیان می كنند. این هم سرایان در واقع قوم خدا و جماعت مؤمنان هستند كه همۀ وقایع مربوط به مصلوب شدن مسیح و رنجهای او را به عینه شاهدند، البته كلماتی كه دستۀ سرایندگان در سرودهایشان به كار میگیرند برگرفته از كتاب مقدس اند و درهماهنگی با موسیقی او تأثیر مكمل خود را بر ذهن شنونده دارند.
یكی دیگر از آثار مهم باخ، "مس در بی مینور " است كه آن را در اواخر عمر خود و در اوج پختگی تصنیف می كند. در این اثر، باخ در قالب
یكی دیگر از قالبهای موسیقی مذهبی كه "مس " نام دارد، نبوغ موسیقایی اش را به نمایش می گذارد. "مس " فرمی ست كه در هنگام انجام
مراسم شام خداوند اجرا می شد و مضمون آن بیشتر در ارتباط با این آیین بوده، و در آن حمد و پرستش خداوند موضوع اصلی است. فرم مس
اساساً فرمی است كه در كلیسای كاتولیك دیده می شود و معمولاً به زبان لاتین است، اما آثار مس دیگری نیزهستند كه در كلیسای انگلیكن اجرا شده و به زبان انگلیسی تصنیف شده اند. باخ تلاش كرد توان و استعداد موسیقی خود را در این قالب موسیقی مذهبی نیز بیازماید و این تلاش او منجر به خلق یكی از زیباترین آثار او شد.
نكتۀ دیگری در موسیقی باخ كه باید به آن اشاره كنیم، موضوع مرگ و دل نبستن به این جهان و امید به جهان آینده و ابدیتی است كه خدا برای نجات یافتگان تدارك دیده است. باخ زمانی كه 9 سال بیشترنداشت، مادر خود را از دست داد. یك سال پس از آن، پدر او نیز چشم از جهان فرو
بست. از دست دادن هر دو والد تأثیر عمیقی بر باخِ خردسال گذاشت و مدت زمان كوتاهی پس از آن نیز او مجبور شد با برادرش به شهر دیگری برود و در مدرسۀ موسیقی مشغول تحصیل شود. كنده شدن از خانه و زادگاه، و رفتن به محیطی ناآشنا آن هم مدت كوتاهی پس از مرگ والدین،
باخ خردسال را در شرایط تعلیق كامل و بریده شدن از ریشه ها قرار داد. بعدها او در بزرگسالی هم با تجربۀ مرگ عزیزانش روبه رو می شود.
همسر اول او زمانی كه 35 سال بیشترنداشت، بر اثر بیماری، چشم از جهان فرو می بندد و باخ را كه علاقۀ زیادی به او داشت در حزن و اندوه عمیقی فرو می برد. باخ مدتی پس از آن با یك خواننده به نام آنا ماگدالن ازدواج می كند، و مجموعاً از دو همسر خود صاحب 20 فرزند می شود،
اما نكتۀ دردناك اینكه نیمی از فرزندان او درسنین پایین جان خود را از دست دادند.
البته در آن دوران مرگ و میركودكان شایع بود و بسیاری از كودكان بر اثر بیماریهایی كه امروزه به آسانی درمان می شوند، جان خود را از دست می دادند، اما برای باخ از دست دادن هریك از این فرزندان
تجربه ای بسیار تلخ بود و مجموع همۀ این مرگ و میرها و از دست دادنها، بر روحیۀ حساس باخ تأثیر عمیقی گذاشت و به شكلهای مختلف در موسیقی او نمایان گشت. اما ویژگی موسیقی باخ این است كه حزن و غم انسانی پیوسته در دورنمای امید ابدیت نگریسته می شود و كورسوی امید
در حزن آلودترین لحظات موسیقی او همواره نمایان است.
از آنجایی كه موسیقی باخ ریشه در سنت لوتری دارد، به ابزاری برای بیان تمام احساسات بشری در مورد خدا تبدیل می شود. در این موسیقی،
باخ نه تنها در پی آن است تا حقایق ایمان مسیحی را بیان كند، بلكه می خواهد احساسی متناسب با این حقایق و شور و حسی متأثر از عظمت وجود خدا در انسان برانگیزد. در واقع موسیقی هنر یست كه عمیقاً احساسات انسان را برمی انگیزد و با طیف گسترده ای از عواطف بشری سخن میگوید،
و باخ با درك ظرافتها و ظرفیتهای بی نهایت هنر موسیقی در پی آن است تا موسیقی اش در خدمتِ بیان و نیز برانگیختن احساسات بشر باشد.
البته موسیقی باخ به قلمرو احساسات محدود نمی ماند و در آن همۀ احساسات بشری را سراغ میتوان كرد.
اما ویژگی خاصی كه موسیقی باخ دارد این است كه به طیف گستردۀ احساسات بشری تعالی می بخشد. همان گونه كه در مزامیر طیف گسترده ای از احساسات بشری به بیان آمده، در حضور خدا به قالب دعا بیان میشود، موسیقی باخ نیز تجلی گاه عواطف گوناگون بشری ست كه در بیان
موسیقایی او تعالی و پالایش می یابد. جملۀ معروفی از چخوف هست كه همه چیز باید در انسان زیبا باشد، و گویی این مفهوم حاكم بر بیان موسیقایی هنر باخ نیز هست، و هراحساس انسانی كه در موسیقی او به بیان می آید، علو و زیبایی خاصی دارد، در تفكر مسیحی باخ انسان
به صورت خدا آفریده شده و موجود ی است كه باید عرصۀ تجلی جلال او باشد. پس احساسات انسان و آنچه در درون وی است باید به شایستگی و به شكلی متعالی بیان شود.
موسیقی باخ ما را به اعماقی می برد كه با افقهای جدیدی از هستی انسانی آشنامان می سازد و چشم اندازهایی از حیات روح را در برابرمان به نمایش می گذارد كه به وجود ما علو و كمال نوینی میبخشد. گوش سپردن به موسیقی باخ و غوطه ور شدن در آن، تجربۀ منحصر به فرد یست كه
در پایان آن غنای جدیدی در روح خود احساس می كنیم و حس می كنیم که گویی به معنایی متعالی، انسان تر شده ایم. باخ به ما كمك می كند تا
صدای خدا را در موسیقی بشنویم و موسیقی او به گونه ای ست كه گویی نفخه ای از دم الهی بر آن دمیده است.
در موسیقی او كمالی كه در دنیای واقعی دست نایافتنی است، در هماهنگی بی نقص اصوات قابل لمس می شود. اگر موسیقی بتهوون تجسم تعت و تنشهای بزرگ روح بشری و تسلیم ناپذیری آن در برابر سرنوشت است، و اگر موسیقی موتزارت تجسم سرخوشی و معصومیتِ
كودكی از دست رفته مان است كه آرزوی باز زیستنش را داریم، موسیقی باخ عرصۀ جلوه نمایی جلال خدا و ساحت متعالی بیان حقایق ایمان مسیحی در قالب موسیقایی است. با بودن موسیقی باخ، جهان فی الواقع مكان زیباتر ی است!
باخ :
خرده عادت های سازنده بزرگ عادت ها
درباره این سایت